ترجمه و تلخیص: منیره کرمانی جهانگیر
از نظر فروید تنها مشکل جدی و واقعی برای روانکاو، توفیق در کنترل انتقالی است که در طی روانکاوی رخ میدهد. در این وضعیت بیمار احساس میکند عاشق روانکاوش شده است. این پدیده (عشق انتقالی) در روانکاوی اجتنابناپذیر است، بدین معنی که این پدیده با ترک جلسات روانکاوی فعلی بیمار، با روانکاو دوم و احتمالاً سوم و بعدی نیز رخ خواهد داد.
برای روانکاو این پدیده تکهای باارزش از ظهور افکار پنهانشدهٔ بیمار است و باید بداند عاشق شدن بیمار به واسطهٔ جایگاه روانکاو است و نه جذابیت او (مثلاً به عنوان جنس مخالف) و نباید به اشتباه به خود ببالد.
از نظر فروید بیمار یا باید روانکاویاش را رها کند یا اینکه عاشق روانکاو شدن را به عنوان سرنوشتی حتمی بپذیرد و روی آن تأمل کند. گاهی برخی روانکاوان بیمارانشان را برای ظهور انتقال عاشقانه آماده میکنند یا فانتزی عاشقانه را به آنان تحمیل میکنند. از نظر فروید این کار یکی از اشتباهترین اقدامات درمانی است چراکه روانکاو با این کار اصل آسودگی خاطر و آزادی عمل بیمار را مخدوش میکند.
او بر این باور است که هر آنچه مانع ادامهٔ درمان شود، شکلی از مقاومت است و بیتردید ابراز عشق پُرشور به روانکاو نوعی مقاومت است. حال اگر درمانگر بهرغم این انتقال عاشقانه باور به ادامهٔ درمان داشته باشد، تکلیف چیست؟
او میگوید در این شرایط بهسادگی میتوان بر معیارهای مورد قبول عموم و اصول اخلاقی تاکید کرده و بگوییم روانکاو نباید هرگز تحت هیچ شرایطی احساسات محبتآمیزی که به او ابراز میشود، را بپذیرد یا متقابلاً پاسخی دهد و در مقابل بیماری که عاشق او شده را به مهار نفس و سرکوب تمایلاتش تشویق کند ولی فروید هیچ یک از این دو مسیر را توصیه نمیکند و هیچ یک را روانکاوانه نمیداند.
یک راه میانی وجود دارد که در آن روانکاو به احساسات پُرشور بیمارش پاسخ دهد ولی بدون هیچ تماس فیزیکی، تنها تا زمانی که بتواند رابطه را در مسیر آرامتری رهنمون کند. ایراد اصلیای که فروید به این روش وارد میکند این است که درمان روانکاوی بر اساس صداقت و راستی بنا شده است و نمیتوان بیمار را فریب داد.
در نهایت از نظر فروید روانکاو نباید ارضایی را که بیمار با انتقال عاشقانه میخواهد، به او دهد. ولی از طرفی نباید شوق بیمار را از او بگیرد، چراکه انگیزهٔ تغییر است. ولی از طرفی رابطهٔ عاشقانه ظرفیت بیمار را برای کار روانکاوی کم میکند.
در واقع مسیری که روانکاو باید دنبال کند در دنیای واقعی برایش الگویی وجود ندارد. او باید دقت کند تا با عشق ناشی از انتقال بیمارش از مسیر منحرف نشود یا با رد کردن آن او را متنفر نکند، بلکه تنها بهطور محکم و قاطع از هرگونه واکنشی نسبت به این احساسات خودداری کند. این احساسات باید در طول زمان بررسی شوند و ریشههای ناخودآگاه آنها کشف شود.
ازجمله دلایل عدم اصالت عشق انتقالی بیمار به روانکاو این است که آنچه امروز رخ میدهد ناشی از وضعیت فعلی نیست، بلکه همان تکرار واکنشهای قدیمی (مربوط به دوران کودکی) بیمار است. از نظر فروید، مقاومت باعث ایجاد عشق انتقالی نمیشود، بلکه آن را تشدید میکند. عشق ناشی از انتقال در واقع ناشی از تجارب دوران کودکی است که ابتدا در شرایط روانکاوی برانگیخته میشود و سپس مقاومت آن را تشدید میکند و میتواند باعث بروزی غیرعقلانی و همراه با بینشی کمتر شود.
لازم است روانکاو در این مسیر دشوار هم انگیزهٔ اخلاقی داشته باشد و هم تکنیک بداند تا از پاسخ مثبت به عشق بیمار خودداری کند. باید این را مدنظر داشته باشد که بیمار به دلیل بیماریاش ظرفیت عاشق بودن ندارد و لازم است روی این ظرفیت کار کرد و نگذاشت این توان را بیهوده در درمان هدر دهد.
بیمار باید از روانکاوش غلبه بر اصل لذت و ترک ارضای در دسترس ولی به لحاظ اجتماعی غیر مقبول را یاد گرفته و به ارضای دورتری در آینده و بهلحاظ روانی و اجتماعی مقبولتر دست یابد. و برای رسیدن به این توان باید به دوران کودکیاش بازگردد تا با آگاه شدن از ناخودآگاهش از شر نوروزش آزاد شود.
بنابراین روانکاو جنگی سهگانه پیش رو دارد، در ذهن خود و علیه نیروهایی که در تلاشاند تا او را از جایگاه روانکاو بودن به پایین بکشند. در بیرون از حوزهٔ روانکاوی، علیه مخالفانی که اهمیت نسبتدادهشده به نیروهای غریزی جنسی را انکار میکنند و در حیطهٔ روانکاوی، علیه بیمارانش که در ابتدا همچون مخالفان رفتار کرده و تلاش میکنند او را اسیر شهوتی نامشروع کنند. در نهایت مخالفان و عموم تلاش میکنند تا از پدیدهٔ عشق ناشی از انتقال، بهمثابه فرصتی جهت خطرناک نشان دادن روانکاوی استفاده کنند.