تألیف: مونا جمشیدی نسب

 

در این روزهای سخت و نفس‌گیرِ در خانه ماندن، حال ارتباط‌های‌مان چطور است؟ این انسانی که برخی معتقدند ذاتا اجتماعی ا‌ست، چطور تنهایی‌اش را تحمل می‌کند؟ اصلا در این دورانِ کرونایی، تجربه‌ای از تنهایی داریم یا هنوز باهم هستیم؟ شاید قبل‌تر تنهایی روانی را با پوست و گوشت و استخوان چشیده‌ایم و اگر به ارتباط اجتماعی “لااقل فیزیکی” دلخوش بوده‌ایم، حال چه می‌کنیم؟ چطور با دلتنگی‌های‌مان دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم؟

جالب اینجاست، تا قبل از دوران قرنطینه همۀ ما فکر می‌کردیم فضای مجازی تمام زندگی ما را فرا گرفته است و کم‌کم ارتباطات از بین خواهند رفت ولی گویی تازه متوجه شده‌ایم که جاری شدن فضای مجازی در زندگی یعنی چه؟ حالا چه می‌کنیم با این همه ناکامی از برآورده نشدن خواسته‌های‌مان؟ برخی، فرصت را غنیمت شمرده و فارغ از هر تلاشی برای در ارتباط ماندن با دیگران، هر روز کنار مربع‌های لیستِ بلند‌بالای کارهای در دست اقدام خود را تیک می‌زنند، برخی دیگر تمام فکر و ذکرشان پیدا کردن راهی برای دیدار -هرچند مجازی- و برقراری ارتباط با دیگری است! برخی دیگر هم در میانۀ داستان ایستاده‌اند و در کنار پرداختن به کارها و علایق فردی، روابط مجازی‌شان هم به‌راه است.

انگار همۀ ما باهم، درحال گذراندن دوران تروماتیکی هستیم و این درد مشترک را فریاد می‌کشیم. اگر در چنین شرایطی هنوز دل‌مان می‌خواهد آدم‌هایی را که دوست‌شان داریم، ببینیم، خواه‌ناخواه مجبوریم به روابط مجازی تن دهیم و ارتباط تصویری برقرار کنیم. در این روزگارِ مجازی و ارتباط تصویری، خودمان و دیگری را چطور تجربه می‌کنیم؟ نگاه‌مان در تصویر بیشتر به صورت خودمان است یا دیگری؟ آنچه ما از دیگری و دیگری از ما می‌بیند چگونه است؟

تجربۀ عجیبی است، گویی هنگام دیدار با کسی، آیینه‌ای هم روبه‌روی‌مان قرار گرفته که چشم برداشتن از خودمان را سخت می‌کند. گاهی آنقدر غرق در تصویر خود می‌شویم که فراموش می‌کنیم آنچه دیگری از ما می‌بیند یا ما از او می‌بینیم چگونه است. می‌توان گفت در تماس تصویریِ غیرحضوری آگاهی به حضور دیگری سخت و شاید ناآشناست. چطور می‌توانیم خودمان را در آیینۀ نگاه دیگری ببینیم و بدون محو شدن در آن، حضور مستمرمان را برای لحظات کوتاهی برای دیگری حفظ کنیم. منتها این‌بار آیینه دست ماست؛ چالشی که به نظر می‌رسد با آن مواجه‌ایم میزان توانایی ما در قرار دادن خودمان جای دیگری است در برابر درگیر بودن با تصویر بازتاب‌داده‌شده از خودمان. به زبان دیگر آیا می‌توانیم از مرحلۀ آیینه‌ای فراتر رویم و فقط دنبال بازتابِ تصویر خودمان نباشیم یا نه.

در واقع توجه به حضور دیگری در چنین ارتباطی از دو جنبه دارای اهمیت است؛ یکی به‌عنوان فردی که بتواند در جای مناسبی قرار گیرد تا تصویر درستی از ما ببیند، دوم به‌عنوان فردی که قرار است توسط ما دیده شود و ما از حضور او آگاه باشیم و تمام مدت درگیر تصویر و صدای خود نباشیم. به‌واقع بین میزان توجه به خودمان و دیگری در رابطه تعادل جدیدی لازم است.

جنس تصویری که ما می‌توانیم در چنین ارتباطی ارائه دهیم، تا حدودی بازنمایی آن چیزی است که به لحاظ روانی می‌توانیم تجربه کنیم، به بیانی دیگر آنچه این روزها در ارتباطات مجازی ما جریان دارد، هولوگرامی است از ارتباطات و نقش آن در زندگی. اینکه این تصویر چقدر نمایانگر چهرۀ ماست، دل‌مان می‌خواهد چه میزان و کدام بخش از ما دیده شود. اینکه آیا می‌توانیم جایی برای قرار دادن گوشی موبایل پیدا کنیم تا تصویری که از ما دیده می‌شود با آنچه خودمان متصور هستیم، مطابقت داشته باشد یا نه.

برخی از ما تلاش می‌کنیم این ارتباط هرچند نصف‌و‌نیمه همچنان برقرار باشد، گویی ردوبدل شدن پیام‌ها در ارتباطات مجازی برای بقای‌مان ضروری ا‌ست. آن‌گونه که آنزیو در کتاب ایگو و پوست یادآورد می‌شود، ماساژ بدن کودک توسط مادرش، به پیامی تبدیل می‌شود و این راهی ا‌ست برای برقراری ارتباط بین مادر و کودک؛ حال چنین به‌نظر می‌رسد که پیام‌های ما جایگزینی برای ماساژ یا همان تماس فیزیکی شده و برای بودن و تداوم در بودن، به آن نیازمندیم. به‌نظر می‌رسد در این روزگار غریب، محتاج یادگیری شکل جدید و تازه‌ای از ارتباط شدیم تا همچنان بتوانیم خودمان را در فضای اجتماعی نگهداریم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *