گردآوری و تالیف: مهتاب عسگری و لیلا میرباقری
گاهي بزرگترین هيجان زندگي را تقويم به مادران میبخشد، زماني كه میفهمند، باردارند. با شكوترديد و نگرانی به تقویم نگاه میکنند و با سرعت با انگشتهایشان حساب میکنند و از خود میپرسند: آيا من در انتظار كودكي هستم؟ من بچه میخواستم یا حالاحالاها وقتش نبود؟
ترس از چیزی ناشناخته با احساس شادی و نگرانی آمیختهشده که برای شخص وضعیتی ناشناس را فراهم میکند، شبيه جادويي كه قرار است همهچیز را تغيير دهد و اساسیترین دورۀ انتقال زندگي برای يك زن و مرد باشد.
هنگامیکه برای اولینبار با تجربۀ داشتن کودک روبهرو میشویم، تجربهای فوقالعاده خاص و در حال تغییر است.
بسیاری از والدین در طول مدت بارداری، خودشان را گم میکنند. به نظر میرسد همهچیز متفاوت میشود و تجربیات روزمرۀ آنها، مثل گذر زمان و دنیایی که پیرامونشان بوده، در کنار تجربۀ بینظیری که دارند ناچیز میشود. والدین اغلب احساس شوکه شدن میکنند، مطمئن نیستند کجا هستند و درحالیکه نمیدانند چه اتفاقی افتاده است برای اولینبار با کودک خود ملاقات میکنند و این لحظه شبیه هیچ لحظه دیگری نیست و والدین بیش از هر زمان دیگری به خود اطمینان کمتری دارند و کمکم به درک آنچه نوزادان در حال تجربه کردن هستند، نزدیک میشوند. این سرآغازی پُر از آشفتگی و از دست دادن هویت است. مادر، پدر و نوزاد یکدیگر را در راه جدیدی پیدا میکنند.
در زندگي هیچچیزی به اندازۀ داشتن کودک بیشترین تغيير را در مادران ایجاد نمیکند و حالت رواني خاصي برایشان ایجاد نمیکند، اين حالتها هر ماه تغيير میکند و کمکم لایههای عمیقتر شخصيت خود مادر، تجارب گذشته و تعارضات درونياش، كه ممكن است حلنشده باقی مانده باشد، بيدار میشود و يك سري تصاوير دروني كه به آنها بازنمایی نیز میگوییم برای مادران زنده میشود و همین بخش مهم و ضروري، رابطۀ مادر و كودك را شكل میدهد و همین تصاویر درونی و ذهنی است که کیفیت رابطه را متغیر میکند.
ارتباط بین والدین و نوزادان مانند هر ارتباط دیگری ممکن است کیفیت خوب و بدی را بسازد. بعضیاوقات ما کودکمان را خیلی خوب میفهمیم اما بعضیاوقات برخی چیزها را ناامیدانه اشتباه میگیریم. تلاش برای رفع مشکلات و سوءتفاهمها، هم برای نوزاد و هم برای والدین بخش اساسی در شناخت و دوست داشتن یکدیگر است.
اين تصاوير ذهنی شامل افكار، باورها، خواستهها، ترس و خاطرات خود مادر است که میخواهیم به مهمترینهای آنها بپردازیم:
o يكي از بازنماییهای ذهني بعضي مادران در بارداري این است که از خود میپرسند « من انتظار دارم چه چیزی به دنيا بياورم؟ بچۀ من دختر است يا پسر؟ »، براي بعضي از مادران برتري جنسيتي وجود دارد و معني دختر يا پسر بودن ممكن است احساساتي را برايشان به همراه داشته باشد، بهطور مثال اگر مادري از دختر بودن خود ناراضي باشد كنار آمدن با فرزند دخترش سختتر میشود .
o مادري كه از خودش میپرسد «من قرار است چهجور مادري بشم؟ فقط پرستار باشم يا فقط بازیگون يا غذا دهنده؟»
o «آیا میتوانم در كنار همۀ اين نقشها يک مادر حساس “در دسترس و پاسخگو” هم باشم؟»
o «بعد از زايمان اگر نقش من از مراقبتشونده به مراقبتکننده تبديل شود آیا كسي هست كه از من هم مراقبت كند؟»
o «آنقدر رابطۀ بين من و همسرم امن هست كه تحت تأثیر رابطۀ من و كودكم قرار نگيرد؟ و اين نتيجه را در پِی داشته باشد كه روابط بين سه نفرمان هميشه از اهميت لازم برخوردار باشد تا رابطههای دوتايي بين من و كودكم يا بين پدر و كودك؟»
o بارداری هويت زن بودن را به مادر بودن منتقل میکند و از نظر فيزيكي/ هورموني/ هيجاني/ اجتماعي حداقل تا مدتی همه چیز متفاوت میشود و مادر از خود میپرسد «اگر شکل و فرم بدنم به هم بخورد چه؟ میترسم از محبوبیتم کم شود و کمتر مورد توجه همسرم و دیگران قرار بگیرم و ممکن است هیچچیز مانند اولش نشود چون نقشم، تغییر اساسی کرده.»
o با بارداری، الگوهای دلبستگی والدین از کودکیشان بالا میآید و به آگاهی و آرشیو دمدستتری میرسد و گرهها، خاطرات و تجربیات کودکی والدین به طور ناخودآگاه روی رابطه با فرزند تاثیر میگذارد. و اگر اين گرهها بهدرستی و با ظرافت لازم باز نشوند هر يك از اين تصاوير دروني، باورها و ترسها به افسردگي پس از زايمان منجر میشوند كه مادر دچار سه مدل تعارض میشود و روی شکلگیری دلبستگی مادر و کودک تأثیر بهسزایی دارد.
ناسازگاریهایی كه رنگوبوی وابستگي میدهند؛
بچهای كه در مادر نيازهايی را به وجود میآورد و كسي را ندارد تا از او مراقبت كند و یا مادرهايي كه كل زندگیشان مستقل بودند و فقط مراقبت میکردند.
در مواقعی از روي خشم و عصبانيت اين ناسازگاریها منجر به افسردگي پس از زايمان میشوند، مثل مادري كه قبل از زايمان دستاورد اجتماعي داشته و خيلي فعال بوده يا مادراني كه با خشم خودشان مشكل داشتند و با افكار وسواسي خود مبارزه میکردند و حال اين خشم را به درون خود ریخته و انتظارات عجیبوغریبی از خودشان دارند، با فشاري كه روی آنها میآید عصبانیتشان بروز میکند.
یا زماني كه تجربۀ فرد از مادر خودش ناموفق بوده و با مادر خودش ناسازگار بوده، مصداقش از مادري کردن مخدوش است و میخواهد مادر خوبی باشد ولی درعینحال برای او سخت است.
هر کودکی از روزی که به دنیا میآید با خودش خواستهها و شخصیت خودش را میآورد و زندگی احساسی شدیدی دارد، کودک تحت تأثیر احساسات و شخصیت والدینش یا مراقبان نزدیکش قرار میگیرد به طریقی که ممکن است نسبت به آن آگاه یا ناآگاه باشد. درنهایت کودک از طریق همین احساسات و شخصیت والدینش بهخصوص مادر، نحوۀ تجربه کردن دنیا را بهعنوان الگو در نظر میگیرد همین رابطه، دلبستگی اولیه را شکل میدهد و بنای روابط بعدی کودک است.
منابع:
Benoit, D., Parker, K. C., & Zeanah, C. H. (1997). Mothers’ representations of their infants assessed prenatally: Stability and association with infants’ attachment classifications. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 38(3), 307-313.
De Carli, P., Costantini, I., Sessa, P., Visentin, S., Pearson, R. M., & Simonelli, A. (2019). The expectant social mind: A systematic review of face processing during pregnancy and the effect of depression and anxiety. Neuroscience & Biobehavioral Reviews.
Hughes, R., Kinder, A., & Cooper, C. L. (2019). Pregnancy and Birth. In The Wellbeing Workout (pp. 181-185). Palgrave Macmillan, Cham.
Madigan, S., Hawkins, E., Plamondon, A., Moran, G., & Benoit, D. (2015). Maternal representations and infant attachment: An examination of the prototype hypothesis. Infant Mental Health Journal, 36(5), 459-468.