ترجمه و تلخیص:مریم عاطفی
بیون معتقد است برخی از بیماران با نوعی ابژهٔ درونی زندگی می کنند که خودتخریب گر است و در نقش ابژهٔ طردکنندهٔ همانندسازی فرافکنانه عمل می کند. او این ابژهٔ درونی خود تخریب گر را «ابژهٔ مسدود کننده» نامید.
ابژهٔ مسدودکننده، درد شدید روانی، خشونت و حمله به خود را تداوم می بخشد. حمله به خود، «حمله به پیونددهی» را نیز دربرمی گیرد. ابژهٔ مسدود کننده، اجازه نمی دهد که فرد کمک بخواهد و در درمان تحلیلی خود مشارکت کند. به عبارتی ابژهٔ مسدودکننده، مسیر رشد حس عاملیت فردی، تجربهٔ تغییر و یادگیری را می بندد.
در این مقاله، ایتن با استفاده از مفاهیم نظری بیون، به این پرسش ها می پردازد:
یادگیری از تجربه چگونه اتفاق می افتد؟ چگونه ابژهٔ مسدود کننده در روان فرد شکل می گیرد؟ چگونه بر رابطهٔ درمانگر و بیمار اثر می گذارد؟ پیشرفت درمان با سناریوی ابژهٔ مسدود کننده چگونه ممکن خواهد بود؟
بیون معتقد است همانند سازی فرافکنانه، شکلی از ارتباط طبیعی بین مادر و کودک است که مادر (دیگری) ، نقش ابژهٔ پذیرندهٔ همانندسازی فرافکنانه را بازی می کند. مادر آشفتگی کودک (عناصر بتا) را در ذهن خود ثبت کرده، درباره آن خیال ورزی می کند و پاسخی خلاقانه و دلسوزانه می دهد تا کودک رهایی از درد و آرامش را تجربه کند. این کارکرد مادر (دیگری) را کارکرد آلفا می نامند که به واسطه آن، هیجانات شدید و خام پردازش می شوند.
تکرار تجربه های تغییر تنش به آرامش، ظرفیت خیال ورزی شخص را رشد می دهد. فرد می تواند به خود و ابژه های درونی پذیرندهٔ همانندسازی فرافکنانه رجوع کند، به تجربه های خود بیندیشید، آشفتگی نهفته در یک تجربه جدید را تحمل کند و نسبت به یادگیری و اکتشاف پذیرنده باشد.
در واقع ظرفیت یادگیری از تجربه به رشد این توانایی بستگی دارد: توانایی تبدیل عناصر بتا به آلفا، یعنی توانایی فکر کردن به حس های شدید وپردازش کردن و تغییر دادن آنها.
کیفیت حضور عاطفی مادر کمک می کند تا ذهن متولد شود و به لحاظ هیجانی رشد کند. در صورت شکست خیال ورزی مادرانه، غیاب یا نابسندگی کارکرد آلفا یا ظرفیت پایین کودک در تحمل ناکامی و رشک او به مادر، رابطه مادر-نوزاد بسیار آسیب پذیر شده و مادر به عنوان ابژهٔ طردکننده همانندسازی فرافکنانه درک می شود. به این ترتیب، تنها عناصر بتا باقی مانند و مسیر تغییر ناخوشی به خوشی مسدود می شود.
ایتن مى گويد اگر الگوی مادر (دیگری) در پاسخ به ناخوشی کودک، بی اعتنایی و پرخاشگری باشد و این تجربه بارها تکرار شود، سناریوی ابژه مسدود کننده شکل می گیرد: ابژه ای که خصومتی فعال نسبت به تجربه هیجانی دارد درونی می شود.
در همانندسازی با ابژهٔ مسدود کننده، تجربه هیجانی دردناک ، غیرقابل تحمل و نفرت انگیز می شود. نفرتی که خود و تمامی زندگی را در برمی گیرد. از این رو، یادگیری ناممکن می شود.
در کار بالینی، مواردى اتفاق می افتد که ظاهراً ناشى از تکانه های مخرب هستند . بعضی از بیماران مثل ماشین تخلیه رفتار می کنند. ابژهٔ مسدود کننده به شکل فرافکنی های شدید و مداوم دیده می شود. کارکرد اصلى اين حجم از فرافكنى حفظ وجه غالب ابژه مسدود کننده است. فرافكنى فراگیر، فضایی از گیجی، خصومت و ناکامی ایجاد می کند. درمانگر نمی تواند ذهنش را آزاد بگذارد و احساس تنش می کند.
ایتن یادآوری می کند که باید بین پیامد فرافکنی های خشن که اغلب مخرب است و انگیزه هایشان تمایز قایل شویم. برخی از فرافکنی های خشن، جستجوی جنون آمیز ابژه ای است که درد و ناراحتی را به آرامش تبدیل کند.
زمانی که بیماران ما را به عنوان ابژهٔ طردکننده همانندسازی فرافکنانه یا ابژهٔ مسدود کننده درک می کنند و به نقطه اتصال پیوند درمانی حمله می کنند، درمانگر باید چه کند؟ درمانگر می تواند با تکیه به ابژه های پذیرنده همانندسازی فرافکنانه درونی اش، تنش خود را به آرامش تبدیل کند تا خیال ورزی ممکن شود.
کار با انتقال متقابل شامل رابطه مداوم و تماس با ابژه های درونی درمانگر است. مهم اين است که ناراحتی و تنش های بیمار درون ذهن درمانگر جای گیرد تا قابل تحمل شود. درمانگر باید احساس خشم شدید، ناکامی، ناامیدی و ناتوانی را تجربه کند در حالیکه تلاش می کند در حضور ابژه مسدود کننده، فکر کند.
گاهی درمانگر و بیمار بايد باهم جهنم را تاب بیاورند.
Reference: Eaton,J.L. (2005). The obstructive object. Psychoanalytic Review. 92(3): 355- 372.